مطلب اخیر را از سایت "برای یک ایران" برداشتم و به خوبی بکی دیگر از مشکلات جامعه را باز خوانی میکند . جامعه ای که برای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس ان افراد عادی و حتی کمتر از عادی صف میبندند و چه بسا موفق میشوند.سیاست و مدیریت به طوری در جامعه رسوخ دارد که حتی مصلحان جامعه از ان برای دفع رقیب استفاده غیر اخلاقی میکنند.فامیل ها نیز بر این اساس مانور میدهند و قوانین ساده دستخوش افراد پیجیده شده است.تمام انرژی که باید صرف بهبود کیفیت و استاندارد جامعه شود صرف بازی های سیاسی میشود. مراتب اخلاق جامعه روز به روز نزول میکندو بزرگان روز به روز در اثر بازی های سیاسی خود ساخته سر به انزوا میگذارند و یا یکدیگر را از دم تیغ اتهام عوام پسندانه میگذرانند. نتیجه انست که گریز از این مقال و یا ابتلا به ان مانع ان میشود تا جامعه از لحاظ کمی و کیفی به حداقل های لازم برای بهبود وتعالی نزدیک شود. اگر رشد جمعیت عمومی با رشد منفی نخبگان در هم ضرب شوند این اثر منفی خود را بهتر نشان میدهد.
سیاستزدگی و بازآفرینی مستمر ضدفرهنگ
Sun 09 11 2008 - 12:29
سیاستزدگی پیش از آنکه مقولهای سیاسی باشد، یک مقوله فرهنگی است. و از همینروست که نقد سیاستزدگی پیش از آنکه در حوزه کار علم سیاست قرار گیرد، عرصهای از نقد فرهنگی جامعه ایران را تشکیل میدهد. و همانگونه که در گفتارهای پیشین بر آن تاکید ورزیدم، به گمان من نقد سیاستزدگی مهمترین عرصه نقد فرهنگی ایرانشهر است. باید فاش گفت که فرهنگ حاکم بر ایران فرهنگی بیمار است. و حیرتآور آنکه، بر سر این نکته اتفاق نظر وجود دارد. اما بر سر این موضوع، که بیماری این فرهنگ کدام است و راهکار درمان و مداوای آن چیست، اتفاق نظری وجود ندارد. و این موضوع که در بین روشنفکران و اندیشمندان این مرز و بوم اتفاق نظر داشتن متاعی کمیاب و نادر است، پدیده تازهای نیست که من کاشف آن بوده باشم. علت این پراکنده اندیشی را هرگاه جویا شویم، باز ریشه آن را در اثرات مخرب سیاستزدگی بر فرهنگ کشور خواهیم یافت.
آسیبهای فرهنگی جامعه ایران چندگانهاند. فرهنگ ایرانشهر فردی را میماند که هم مبتلا به سرطان است، هم سرماخورده است، هم از کمسویی دیدگان در رنج است، قوه شنواییاش کاهش یافته و چند مرض و درد پنهان و آشکار دیگر نیز دارد. پزشکان این فرهنگ بیمار نیز پرشمارند. و هر یک با نسخه و تجویزی جداگانه و متفاوت. و از آن بین، فیلسوفی که راه نجات این بیمار را در خودکشی او میبیند. غافل از این موضوع که مرگ پایان درد است، درمان آن که نیست. و موضوع یکسره بر سر درمان درد است و نه پایان خشن و دردآور آن!
سیاستزدگی آن بیماری سرطانی است که فرهنگ ایرانشهر به آن گرفتار آمده است. این چنین است که نقد فرهنگی جامعه ایران، میبایست از نقد سیاستزدگی شروع کند. و این به معنی غافل شدن از بیماریهای دیگر نیست، بل به معنی یافتن آن آسیب اصلی فرهنگی است که موثر در دیگر آسیبهاست و مشدد پنهان و آشکار آنها.
هرگاه خواسته باشم تعریفی کوتاه از سیاستزدگی به دست دهم خواهم گفت: سیاستزدگی در عرصه سیاست به معنی شرکت در کنش و واکنش سیاسی است بدون داشتن آگاهی سیاسی و بدون احساس نیاز به این آگاهی. این تعریف کوتاه اما یک تعریف سیاسی است. سیاستزدگی بهمثابه یک آسیب فرهنگی عبارت است از به کار بستن چنین شیوهای همچون الگویی برای داوری و عمل در دیگر شئون هستی اجتماعی.
سیاستزدگی همچون عنصری ضدفرهنگی یعنی روشن بودن نتیجه پژوهش، پیش از شروع پژوهش. یعنی فروکاستن ارزش اندیشیدن از کشف چیزی به اثبات چیزی. یعنی جایگزین کردن حکم بیپایه بهجای استدلال. یعنی پرخاش کردن آنگاه که قرار بر نقد است. یعنی در هم کردن سزا و ناسزا. یعنی فراموشی انصاف و وجدان در سنجش و داوری. یعنی حاکمیت تمامیتگرای ایدهای سیاسی، پیش از آنکه شاعر برای بیان احساس خود خامه بچرخاند. یعنی کشیدن تیغ آخته بر رخسار و حیثیت کسی که همه گناهش این است که همجنس من نیست. یعنی لعن و نفرین کسی که برای پذیرش و نفی فرمانی به خرد خویش رجوع میکند. سیاستزدگی یعنی گشودن دروازه اندرونی بر روی خشونت سیاسی آنجا که سیاست را راهی نمیبایست باشد.
نقد فرهنگ میبایست از نقد ضد فرهنگ شروع شود و نه از نفی فرهنگ. و این همان نکتهای است که فیلسوف ما آن را نمیفهمد.
دکتر جمشید فاروقی
یکشنبه ۱۹ آبانماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
بازانتشار مطالب وبگاه "برای یک ایران" تنها با ذکر نام و آدرس اینترنتی آن رواست.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر