این موضوع رازی است که خیلی دلم میخواهد در مورد ان بنویسم.
به امید خدا .
۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه
تفتیش
تفتیش در ایران با تولد اغاز میشود و با مرگ خانمه نمیابد.
تفتیش در خانواده شکل میگیرد و در مدرسه تشدید و در جامعه متبلور میشود .سلسله جنبان ان همانانی هستند که در غالب موارد قربانی ان هستندو در مکان یا زمانی دیگر عامل و مجری ان میشود.
بچه ها تا وقتی عزیز پدرو مادر هستند که به تفتیش انها جواب مثبت میدهند در غیر ان صورت با تنزل تدریجی درجه از عزت تا تنفر را طی میکنند.
نقش معلم در این میان غالبا زدودن شعور و ابتکار است.نقش رییس ریشه کنی تفکر است نقش قانون انکار شعور و همینطور الی اخر
گالیله هر روز 1000 بار در ایران زاده و دفن میشود و زمین در این قسمت اصلا گرد نیست.
تفتیش در خانواده شکل میگیرد و در مدرسه تشدید و در جامعه متبلور میشود .سلسله جنبان ان همانانی هستند که در غالب موارد قربانی ان هستندو در مکان یا زمانی دیگر عامل و مجری ان میشود.
بچه ها تا وقتی عزیز پدرو مادر هستند که به تفتیش انها جواب مثبت میدهند در غیر ان صورت با تنزل تدریجی درجه از عزت تا تنفر را طی میکنند.
نقش معلم در این میان غالبا زدودن شعور و ابتکار است.نقش رییس ریشه کنی تفکر است نقش قانون انکار شعور و همینطور الی اخر
گالیله هر روز 1000 بار در ایران زاده و دفن میشود و زمین در این قسمت اصلا گرد نیست.
۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه
علاقه به قهرمان
مسلما همه ایرانیان از افراد قهرمان و خارق العاده با توانایی های فراتر از افراد عادی بسیار خوششان می اید و تقریبا ظرف مدت کوتاهی از افراد مورد علاقه یک موجودی میسازند که او خودش هم اگرزنده باشد در ابتدا تعجب میکند . بعد از مدتی به ان عادت میکند . بعد ان را واقعیت میپندارد و سپس به خاطر ان صفات از مردم طلبکار میشود. اگر مرده باشد یک یا چند ایرانی محترم دیگر بعضی از مراحل را انجام میدهند و بخصوص مراحل اخر را به عهده میگیرند و حتی سر ان دعوا و مرفعه راه می اندازند.
در مورد قهرمانان اجتماعی یا دینی این مقام انقدر فراگیر است که جای مغز تک تک افراد را پر میکند.
به هر حال بعضی مواقع انقدر این اش شور میشود که برای خود مردم ناراحت کننده میشود و مانع ادامه راحتی و حتی حیات بعضی میشود.
در این موارد و برای افراد زنده، مردم ایران روش کوبیدن سر قهرمان به زمین را بر میگزینند.و در مواردی برخی قهرمانان تا اخر عمر بالا و پایین میشوند.
برخی یک اوج و یک حضیض و برخی .....
کاش به جای این روش روش مناسب تری جایگزین میشد.
در مورد قهرمانان اجتماعی یا دینی این مقام انقدر فراگیر است که جای مغز تک تک افراد را پر میکند.
به هر حال بعضی مواقع انقدر این اش شور میشود که برای خود مردم ناراحت کننده میشود و مانع ادامه راحتی و حتی حیات بعضی میشود.
در این موارد و برای افراد زنده، مردم ایران روش کوبیدن سر قهرمان به زمین را بر میگزینند.و در مواردی برخی قهرمانان تا اخر عمر بالا و پایین میشوند.
برخی یک اوج و یک حضیض و برخی .....
کاش به جای این روش روش مناسب تری جایگزین میشد.
۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سهشنبه
سیاستزدگی
مطلب اخیر را از سایت "برای یک ایران" برداشتم و به خوبی بکی دیگر از مشکلات جامعه را باز خوانی میکند . جامعه ای که برای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس ان افراد عادی و حتی کمتر از عادی صف میبندند و چه بسا موفق میشوند.سیاست و مدیریت به طوری در جامعه رسوخ دارد که حتی مصلحان جامعه از ان برای دفع رقیب استفاده غیر اخلاقی میکنند.فامیل ها نیز بر این اساس مانور میدهند و قوانین ساده دستخوش افراد پیجیده شده است.تمام انرژی که باید صرف بهبود کیفیت و استاندارد جامعه شود صرف بازی های سیاسی میشود. مراتب اخلاق جامعه روز به روز نزول میکندو بزرگان روز به روز در اثر بازی های سیاسی خود ساخته سر به انزوا میگذارند و یا یکدیگر را از دم تیغ اتهام عوام پسندانه میگذرانند. نتیجه انست که گریز از این مقال و یا ابتلا به ان مانع ان میشود تا جامعه از لحاظ کمی و کیفی به حداقل های لازم برای بهبود وتعالی نزدیک شود. اگر رشد جمعیت عمومی با رشد منفی نخبگان در هم ضرب شوند این اثر منفی خود را بهتر نشان میدهد.
سیاستزدگی و بازآفرینی مستمر ضدفرهنگ
Sun 09 11 2008 - 12:29
سیاستزدگی پیش از آنکه مقولهای سیاسی باشد، یک مقوله فرهنگی است. و از همینروست که نقد سیاستزدگی پیش از آنکه در حوزه کار علم سیاست قرار گیرد، عرصهای از نقد فرهنگی جامعه ایران را تشکیل میدهد. و همانگونه که در گفتارهای پیشین بر آن تاکید ورزیدم، به گمان من نقد سیاستزدگی مهمترین عرصه نقد فرهنگی ایرانشهر است. باید فاش گفت که فرهنگ حاکم بر ایران فرهنگی بیمار است. و حیرتآور آنکه، بر سر این نکته اتفاق نظر وجود دارد. اما بر سر این موضوع، که بیماری این فرهنگ کدام است و راهکار درمان و مداوای آن چیست، اتفاق نظری وجود ندارد. و این موضوع که در بین روشنفکران و اندیشمندان این مرز و بوم اتفاق نظر داشتن متاعی کمیاب و نادر است، پدیده تازهای نیست که من کاشف آن بوده باشم. علت این پراکنده اندیشی را هرگاه جویا شویم، باز ریشه آن را در اثرات مخرب سیاستزدگی بر فرهنگ کشور خواهیم یافت.
آسیبهای فرهنگی جامعه ایران چندگانهاند. فرهنگ ایرانشهر فردی را میماند که هم مبتلا به سرطان است، هم سرماخورده است، هم از کمسویی دیدگان در رنج است، قوه شنواییاش کاهش یافته و چند مرض و درد پنهان و آشکار دیگر نیز دارد. پزشکان این فرهنگ بیمار نیز پرشمارند. و هر یک با نسخه و تجویزی جداگانه و متفاوت. و از آن بین، فیلسوفی که راه نجات این بیمار را در خودکشی او میبیند. غافل از این موضوع که مرگ پایان درد است، درمان آن که نیست. و موضوع یکسره بر سر درمان درد است و نه پایان خشن و دردآور آن!
سیاستزدگی آن بیماری سرطانی است که فرهنگ ایرانشهر به آن گرفتار آمده است. این چنین است که نقد فرهنگی جامعه ایران، میبایست از نقد سیاستزدگی شروع کند. و این به معنی غافل شدن از بیماریهای دیگر نیست، بل به معنی یافتن آن آسیب اصلی فرهنگی است که موثر در دیگر آسیبهاست و مشدد پنهان و آشکار آنها.
هرگاه خواسته باشم تعریفی کوتاه از سیاستزدگی به دست دهم خواهم گفت: سیاستزدگی در عرصه سیاست به معنی شرکت در کنش و واکنش سیاسی است بدون داشتن آگاهی سیاسی و بدون احساس نیاز به این آگاهی. این تعریف کوتاه اما یک تعریف سیاسی است. سیاستزدگی بهمثابه یک آسیب فرهنگی عبارت است از به کار بستن چنین شیوهای همچون الگویی برای داوری و عمل در دیگر شئون هستی اجتماعی.
سیاستزدگی همچون عنصری ضدفرهنگی یعنی روشن بودن نتیجه پژوهش، پیش از شروع پژوهش. یعنی فروکاستن ارزش اندیشیدن از کشف چیزی به اثبات چیزی. یعنی جایگزین کردن حکم بیپایه بهجای استدلال. یعنی پرخاش کردن آنگاه که قرار بر نقد است. یعنی در هم کردن سزا و ناسزا. یعنی فراموشی انصاف و وجدان در سنجش و داوری. یعنی حاکمیت تمامیتگرای ایدهای سیاسی، پیش از آنکه شاعر برای بیان احساس خود خامه بچرخاند. یعنی کشیدن تیغ آخته بر رخسار و حیثیت کسی که همه گناهش این است که همجنس من نیست. یعنی لعن و نفرین کسی که برای پذیرش و نفی فرمانی به خرد خویش رجوع میکند. سیاستزدگی یعنی گشودن دروازه اندرونی بر روی خشونت سیاسی آنجا که سیاست را راهی نمیبایست باشد.
نقد فرهنگ میبایست از نقد ضد فرهنگ شروع شود و نه از نفی فرهنگ. و این همان نکتهای است که فیلسوف ما آن را نمیفهمد.
دکتر جمشید فاروقی
یکشنبه ۱۹ آبانماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
بازانتشار مطالب وبگاه "برای یک ایران" تنها با ذکر نام و آدرس اینترنتی آن رواست.
سیاستزدگی و بازآفرینی مستمر ضدفرهنگ
Sun 09 11 2008 - 12:29
سیاستزدگی پیش از آنکه مقولهای سیاسی باشد، یک مقوله فرهنگی است. و از همینروست که نقد سیاستزدگی پیش از آنکه در حوزه کار علم سیاست قرار گیرد، عرصهای از نقد فرهنگی جامعه ایران را تشکیل میدهد. و همانگونه که در گفتارهای پیشین بر آن تاکید ورزیدم، به گمان من نقد سیاستزدگی مهمترین عرصه نقد فرهنگی ایرانشهر است. باید فاش گفت که فرهنگ حاکم بر ایران فرهنگی بیمار است. و حیرتآور آنکه، بر سر این نکته اتفاق نظر وجود دارد. اما بر سر این موضوع، که بیماری این فرهنگ کدام است و راهکار درمان و مداوای آن چیست، اتفاق نظری وجود ندارد. و این موضوع که در بین روشنفکران و اندیشمندان این مرز و بوم اتفاق نظر داشتن متاعی کمیاب و نادر است، پدیده تازهای نیست که من کاشف آن بوده باشم. علت این پراکنده اندیشی را هرگاه جویا شویم، باز ریشه آن را در اثرات مخرب سیاستزدگی بر فرهنگ کشور خواهیم یافت.
آسیبهای فرهنگی جامعه ایران چندگانهاند. فرهنگ ایرانشهر فردی را میماند که هم مبتلا به سرطان است، هم سرماخورده است، هم از کمسویی دیدگان در رنج است، قوه شنواییاش کاهش یافته و چند مرض و درد پنهان و آشکار دیگر نیز دارد. پزشکان این فرهنگ بیمار نیز پرشمارند. و هر یک با نسخه و تجویزی جداگانه و متفاوت. و از آن بین، فیلسوفی که راه نجات این بیمار را در خودکشی او میبیند. غافل از این موضوع که مرگ پایان درد است، درمان آن که نیست. و موضوع یکسره بر سر درمان درد است و نه پایان خشن و دردآور آن!
سیاستزدگی آن بیماری سرطانی است که فرهنگ ایرانشهر به آن گرفتار آمده است. این چنین است که نقد فرهنگی جامعه ایران، میبایست از نقد سیاستزدگی شروع کند. و این به معنی غافل شدن از بیماریهای دیگر نیست، بل به معنی یافتن آن آسیب اصلی فرهنگی است که موثر در دیگر آسیبهاست و مشدد پنهان و آشکار آنها.
هرگاه خواسته باشم تعریفی کوتاه از سیاستزدگی به دست دهم خواهم گفت: سیاستزدگی در عرصه سیاست به معنی شرکت در کنش و واکنش سیاسی است بدون داشتن آگاهی سیاسی و بدون احساس نیاز به این آگاهی. این تعریف کوتاه اما یک تعریف سیاسی است. سیاستزدگی بهمثابه یک آسیب فرهنگی عبارت است از به کار بستن چنین شیوهای همچون الگویی برای داوری و عمل در دیگر شئون هستی اجتماعی.
سیاستزدگی همچون عنصری ضدفرهنگی یعنی روشن بودن نتیجه پژوهش، پیش از شروع پژوهش. یعنی فروکاستن ارزش اندیشیدن از کشف چیزی به اثبات چیزی. یعنی جایگزین کردن حکم بیپایه بهجای استدلال. یعنی پرخاش کردن آنگاه که قرار بر نقد است. یعنی در هم کردن سزا و ناسزا. یعنی فراموشی انصاف و وجدان در سنجش و داوری. یعنی حاکمیت تمامیتگرای ایدهای سیاسی، پیش از آنکه شاعر برای بیان احساس خود خامه بچرخاند. یعنی کشیدن تیغ آخته بر رخسار و حیثیت کسی که همه گناهش این است که همجنس من نیست. یعنی لعن و نفرین کسی که برای پذیرش و نفی فرمانی به خرد خویش رجوع میکند. سیاستزدگی یعنی گشودن دروازه اندرونی بر روی خشونت سیاسی آنجا که سیاست را راهی نمیبایست باشد.
نقد فرهنگ میبایست از نقد ضد فرهنگ شروع شود و نه از نفی فرهنگ. و این همان نکتهای است که فیلسوف ما آن را نمیفهمد.
دکتر جمشید فاروقی
یکشنبه ۱۹ آبانماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
بازانتشار مطالب وبگاه "برای یک ایران" تنها با ذکر نام و آدرس اینترنتی آن رواست.
۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه
کمال گرایی
این متن را از سایت رشد (شبکه ملی مدارس ایران) برداشتم و احساس میکنم با شناخت بهتر این مسئله، راه برای تبلور خواسته های اجتماعی ملتی که نسل هاست به دنبال بهروزی سرگردان است هموار تر خواهد شد.
به نظر من ما ایرانی عجیب دچار کمال گرایی هستیم و این صفت را که متعلق به پروردگار میدانیم؛ برای خود, افراد دیگر و حتی وسایل و جریانات اجتماعی متصوریم. بنابراین تنها برای افراد و چیز هایی ارزش قائلیم که در تصور ما در جایگاه کمال و بدون نقص قرار دارند و برای تمام افراد و ... که این معیار را پوشش نمیدهند ارزشی قائل نیستیم.
اگر به تاریخ توجه کنیم مردان , زنان و اتفاقاتی را میبینیم که در عرض چند ساعت به عرش رسیده اند در چند ساعت منفور شده اند و در چند ساعت دوباره به عرش و .... و به نظر من علت انست که ما نمیتوانیم بپذیریم خوبی نماد عالی پروردگاردر دنیایی که ما در ان زندگی میکنیم امری نسبی است و باید هر مقدار از ان را که در وجود افراد , اشیا و اتفاقات اجتماعی میبینیم گرامی بداریم . بدانیم که همین افراد,اشیا و جریانات میتوانند این صفت را در بعضی شئونات کمتر داشته یا اصلا نداشته باشند و هنوز دارای ارزش های ویژه خود در سایر جنبه ها باشند. و این هنر ماست که در تبلور صفات خوب کارامد و در محدود کردن زمینه رشد صفات نامطلوب مصر باشیم. در شرایط حاضر ما یا یک موضوع را کامل میدانیم و او را به سرعت به حدی رشد میدهیم که این رشد و توسعه برای خودمان مزاحمت ایجاد کندو برعکس اگردر موضوعی جنبه ناخوشایند به مردم عرضه شود با مخالفت شدید مانع بروز جنبه های مفید میشویم.
من فکر میکنم با این منطق ما باید به اتفاقات تاریخی بنگریم و در رفع موانع پیشرفت اجتماعی با بزرگ منشی و ظرافت انها را بهبود بخشیم لازم نیست همه چیز را خراب کنیم و از نو بسازیم.
مقدمه
• آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید به اندازه کافی خوب نیستند؟
• آیا نوشتن مقالات و طرحها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق میاندازید؟
• آیا احساس میکنید که کارها را باید صد در دصد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟
اگر چنین باشد در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن دارید. کمال گرایی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای اشاره میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ، به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته میشود. به هر حال مطالعات اخیر نشان میدهند که نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از خودتان را از شما میگیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف واقع گرایانهای دارند) ، در معرض ناکامی قرار میدهد.
علل کمال گرایی
اگر شما کمال گرا باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند، در نتیجه احتمالا شما یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها دهید). بنابراین عزت نفس شما ، براساس معیارهای خارجی ، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید. بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ، احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
• ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا ، غالبا شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند.
• ترس از اشتباه کردن: افراد کمال گرا ، غالبا اشتباه را مساوی با شکست میدانند. موضع آنها در زندگی حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کمال گراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند.
• ترس از نارضایتی: افراد کمال گرا ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی میباشند.
• همه یا هیچ پنداری: افراد کمال گرا ، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار ، بطور متوسط هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا ، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره A داشته ، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است که من یک بازنده هستم.
• تاکید بسیار بر روی بایدها: زندگی افراد کمال گرا ، غالبا براساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها ، به خدمت گرفته میشود. افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی برروی بایدها بندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند.
• اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند: افراد کمال گرا ، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرسهای عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند.
دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمال گرایی
نگرش کمال گرایانه ، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کمال گرا ، نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن میباشد. در گام بعدی ، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد. و بالاخره این روند ، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل ، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمال گرا بطور کامل در این لحظه ، تنها ، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد. چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا ، میتواند بهتر ، قابل تشریح باشد.
افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش بینی و از آن میترسند. با این ترس ، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. کمال گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد میگردند. در نهایت ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها این نکته را در نظر نمیگیرند که خود افشایی این فرصت را به آنها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند. بدلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند.
تلاش (پشتکار) سالم
انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرآیند خود تخریبگر کمال گرایی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خوستههای شخصی و آرزوها و نه براساس پاسخگویی به انتظارات خارجی ، میگردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آنها ، واقعی ، خود جوش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد یا تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنشهای آنها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند.
در مورد کمال گرایی چه باید کرد؟
اولین گام در تغییر نگرشهای کمال گرایانه به تلاشهای سالم ، داشتن عدم رضایت از کمال گرایی است، بینقص بودن یک خطای غیر قابل حصول است. گام بعدی چالش با افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای است که بینقص گرایی را تغذیه میکنند. احتمالا برخی از دستورالعملهای زیر میتوانند کمک کننده باشند:
• اهداف واقعی و قابل دسترسی را برپایه خواستههای شخصی ، نیازها و عملکردهای قبلی خود هماهنگ نمایید. این امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواستههای خود برسید و نیز احساس ارزشمندی شما را افزایش خواهد داد.
• اهداف بعدی را به ترتیب ارزش آنها مرتب نمایید. به محض آنکه به یک هدف میرسید، هدف بعدی را یک سطح فراتر از سطح قبلی عملکردتان تعیین نمایید.
• با معیارهای خودتان برای رسیدن به موفقیت تلاش نمایید. هر گونه فعالیت و هدفی را که انتخاب میکنید، با 100 % ، 90 %، 80 % یا حتی 60 % موفقیت بپذیرید. این امر به شما کمک خواهد کرد، تشخیص دهید که کامل نبودن شما به معنی پایان دنیا نیست.
• طی مراحل انجام کار در فعالیت ، تنها بر روی نتیجه پایانی تمرکز نکنید. موفقیت خود را تنها بر اساس اینکه چه چیزی را به پایان رسانیدهاید، ارزیابی ننمایید، بلکه به این مساله نیز تنها دهید که انجام این کار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به این موضوع دقت کنید که ، مراحل به انجام رسانیدن یک هدف نیز میتواند ارزشمند باشد.
• احساس اضطراب و افسردگی را همچون فرصتی جهت ارزیابی خویش مغتنم شمارید و با خود این پرسش را مطرح سازید که آیا من انتظارات غیر ممکن را در چنین موقعیتی برای خود فراهم کردهام؟
• با طرح سوالاتی از خود از قبیل از چه چیزی در هراسم؟ بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد چیست؟ با ترسی که در پشت کمال گرایی شما نهفته است، رویارو شوید.
• به این نکته دقت کنید که بسیاری از چیزهای مثبت تنها با اشتباه کردن ، قابل یادگیری هستند. بطور مشخص به آخرین اشتباه خود فکر کرده و عبرتهایی را که از آن گرفتهاید، برای خود فهرست کنید.
• از تفکر همه یا هیچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمایید. بیاموزید که بین کارهای که اولویت بالایی برای شما دارند و کارهایی که اهمیت کمتری دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به کارهایی که اهمیت تلاش کمتری داشته باشند کوشش کمی به عمل آورید.
وقتی این پیشنهادات را بکار ببندید، احتمالا تشخیص میدهید که کمال گرایی در زندگی شما مسئله مفید ، ضروری و موثر نمیباشد. با استفاده از این روشها نه تنها بدون نیاز به کمال گرایی به اهدافتان خواهید رسید، بلکه احساس بهتری نیز در مورد خود خواهید داشت
به نظر من ما ایرانی عجیب دچار کمال گرایی هستیم و این صفت را که متعلق به پروردگار میدانیم؛ برای خود, افراد دیگر و حتی وسایل و جریانات اجتماعی متصوریم. بنابراین تنها برای افراد و چیز هایی ارزش قائلیم که در تصور ما در جایگاه کمال و بدون نقص قرار دارند و برای تمام افراد و ... که این معیار را پوشش نمیدهند ارزشی قائل نیستیم.
اگر به تاریخ توجه کنیم مردان , زنان و اتفاقاتی را میبینیم که در عرض چند ساعت به عرش رسیده اند در چند ساعت منفور شده اند و در چند ساعت دوباره به عرش و .... و به نظر من علت انست که ما نمیتوانیم بپذیریم خوبی نماد عالی پروردگاردر دنیایی که ما در ان زندگی میکنیم امری نسبی است و باید هر مقدار از ان را که در وجود افراد , اشیا و اتفاقات اجتماعی میبینیم گرامی بداریم . بدانیم که همین افراد,اشیا و جریانات میتوانند این صفت را در بعضی شئونات کمتر داشته یا اصلا نداشته باشند و هنوز دارای ارزش های ویژه خود در سایر جنبه ها باشند. و این هنر ماست که در تبلور صفات خوب کارامد و در محدود کردن زمینه رشد صفات نامطلوب مصر باشیم. در شرایط حاضر ما یا یک موضوع را کامل میدانیم و او را به سرعت به حدی رشد میدهیم که این رشد و توسعه برای خودمان مزاحمت ایجاد کندو برعکس اگردر موضوعی جنبه ناخوشایند به مردم عرضه شود با مخالفت شدید مانع بروز جنبه های مفید میشویم.
من فکر میکنم با این منطق ما باید به اتفاقات تاریخی بنگریم و در رفع موانع پیشرفت اجتماعی با بزرگ منشی و ظرافت انها را بهبود بخشیم لازم نیست همه چیز را خراب کنیم و از نو بسازیم.
مقدمه
• آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید به اندازه کافی خوب نیستند؟
• آیا نوشتن مقالات و طرحها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق میاندازید؟
• آیا احساس میکنید که کارها را باید صد در دصد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟
اگر چنین باشد در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن دارید. کمال گرایی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای اشاره میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ، به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته میشود. به هر حال مطالعات اخیر نشان میدهند که نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از خودتان را از شما میگیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف واقع گرایانهای دارند) ، در معرض ناکامی قرار میدهد.
علل کمال گرایی
اگر شما کمال گرا باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند، در نتیجه احتمالا شما یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها دهید). بنابراین عزت نفس شما ، براساس معیارهای خارجی ، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید. بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ، احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
• ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا ، غالبا شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند.
• ترس از اشتباه کردن: افراد کمال گرا ، غالبا اشتباه را مساوی با شکست میدانند. موضع آنها در زندگی حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کمال گراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند.
• ترس از نارضایتی: افراد کمال گرا ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی میباشند.
• همه یا هیچ پنداری: افراد کمال گرا ، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار ، بطور متوسط هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا ، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره A داشته ، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است که من یک بازنده هستم.
• تاکید بسیار بر روی بایدها: زندگی افراد کمال گرا ، غالبا براساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها ، به خدمت گرفته میشود. افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی برروی بایدها بندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند.
• اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند: افراد کمال گرا ، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرسهای عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند.
دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمال گرایی
نگرش کمال گرایانه ، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کمال گرا ، نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن میباشد. در گام بعدی ، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیر قابل اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد. و بالاخره این روند ، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل ، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمال گرا بطور کامل در این لحظه ، تنها ، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد. چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا ، میتواند بهتر ، قابل تشریح باشد.
افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش بینی و از آن میترسند. با این ترس ، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. کمال گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد میگردند. در نهایت ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها این نکته را در نظر نمیگیرند که خود افشایی این فرصت را به آنها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند. بدلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند.
تلاش (پشتکار) سالم
انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرآیند خود تخریبگر کمال گرایی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ، برپایه خوستههای شخصی و آرزوها و نه براساس پاسخگویی به انتظارات خارجی ، میگردد. اهداف این افراد ، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آنها ، واقعی ، خود جوش (درونی) و ذاتا قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد یا تجاربی چون نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنشهای آنها عموما به موقعیت ویژه موجود محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند.
در مورد کمال گرایی چه باید کرد؟
اولین گام در تغییر نگرشهای کمال گرایانه به تلاشهای سالم ، داشتن عدم رضایت از کمال گرایی است، بینقص بودن یک خطای غیر قابل حصول است. گام بعدی چالش با افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای است که بینقص گرایی را تغذیه میکنند. احتمالا برخی از دستورالعملهای زیر میتوانند کمک کننده باشند:
• اهداف واقعی و قابل دسترسی را برپایه خواستههای شخصی ، نیازها و عملکردهای قبلی خود هماهنگ نمایید. این امر شما را قادر خواهد ساخت، تا به خواستههای خود برسید و نیز احساس ارزشمندی شما را افزایش خواهد داد.
• اهداف بعدی را به ترتیب ارزش آنها مرتب نمایید. به محض آنکه به یک هدف میرسید، هدف بعدی را یک سطح فراتر از سطح قبلی عملکردتان تعیین نمایید.
• با معیارهای خودتان برای رسیدن به موفقیت تلاش نمایید. هر گونه فعالیت و هدفی را که انتخاب میکنید، با 100 % ، 90 %، 80 % یا حتی 60 % موفقیت بپذیرید. این امر به شما کمک خواهد کرد، تشخیص دهید که کامل نبودن شما به معنی پایان دنیا نیست.
• طی مراحل انجام کار در فعالیت ، تنها بر روی نتیجه پایانی تمرکز نکنید. موفقیت خود را تنها بر اساس اینکه چه چیزی را به پایان رسانیدهاید، ارزیابی ننمایید، بلکه به این مساله نیز تنها دهید که انجام این کار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به این موضوع دقت کنید که ، مراحل به انجام رسانیدن یک هدف نیز میتواند ارزشمند باشد.
• احساس اضطراب و افسردگی را همچون فرصتی جهت ارزیابی خویش مغتنم شمارید و با خود این پرسش را مطرح سازید که آیا من انتظارات غیر ممکن را در چنین موقعیتی برای خود فراهم کردهام؟
• با طرح سوالاتی از خود از قبیل از چه چیزی در هراسم؟ بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد چیست؟ با ترسی که در پشت کمال گرایی شما نهفته است، رویارو شوید.
• به این نکته دقت کنید که بسیاری از چیزهای مثبت تنها با اشتباه کردن ، قابل یادگیری هستند. بطور مشخص به آخرین اشتباه خود فکر کرده و عبرتهایی را که از آن گرفتهاید، برای خود فهرست کنید.
• از تفکر همه یا هیچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمایید. بیاموزید که بین کارهای که اولویت بالایی برای شما دارند و کارهایی که اهمیت کمتری دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به کارهایی که اهمیت تلاش کمتری داشته باشند کوشش کمی به عمل آورید.
وقتی این پیشنهادات را بکار ببندید، احتمالا تشخیص میدهید که کمال گرایی در زندگی شما مسئله مفید ، ضروری و موثر نمیباشد. با استفاده از این روشها نه تنها بدون نیاز به کمال گرایی به اهدافتان خواهید رسید، بلکه احساس بهتری نیز در مورد خود خواهید داشت
اشتراک در:
پستها (Atom)